حامیان ما
حمایت می‌کنیم

کمک به کودکان سرطانی

داستانك

پاییز زیبای2

.
آدم باید توی این رنگ ها و توی این هوا،حواسش باشد.
خودش را بپاید که عاشق نشود. که دل از دستش نرود.
.
موبایلم را درمیاورم که عکس بگیرم یاد آن جد بزرگ همه ی موبایل های دنیا می افتم.
آن ۶۶۰۰کبیر…
یادش بخیر…
که نوع جدیدی از عاشقی را آورده بود.
.
اولین بار یکی از فامیل هایمان داشت. شب آمد خانه مان و…
وقتی همه خواب بودند،موبایلش را از روی میز برداشتم و قشنگ ترین شعر دنیا را برایش فرستادم.
.
بعد هم با خودم نشستم فکر کردم یعنی می‌فهمد این ناشناس عاشق کیست؟
.
بماند که نوجوان بودم و “نات دلیورد” هم حالی م نمی شد

یک نظر بگذارید