
.
اولش که رسیدم آمریکا عاشق این ها شدم.
اصلا اینقدر برنامه ریخته بودم برایشان…
.
با خودم می گفتم طناب می زنم از این سر تا آن سر.
لباس های رنگ به رنگ پهن می کنم رویشان.
پایین شان را گلدان های ریز و درشت می چینم.
از گوشه ی سمت راست تا نیمه ها را کتاب می گذارم.
خودم هم می روم گاهی برای خودم چای می ریزم و وقتی هوا خوب است می نشینم رویشان و
پاهایم را ول می کنم پایین پله ها…
.
بله. پله های اضطراری پشت خانه ها را می گفتم