
.
“توک پا” یا ” نوک پا”؟!
مسیله این است.
.
.
با مطهره از درب خانه شان می زدیم بیرون.
می رفتیم سر کوچه. چند سالمان بود؟
نمی دانم. بچه بودیم ولی.
می رسیدیم سر کوچه شان و زنگ خانه را می زدیم.
خانومی چاق و سفید می آمد دم پنجره. ما میگفتیم: دو تا ایسکمو بدید.
.
می گفت: “یه توک پا صبر کنید.”
بعد هم پنجره را می بست و می رفت از فریزر خانه شان دو تا ایسکمو می آورد و ما تا شب شاد بودیم و آب از لب و لوچه مان جاری بود.
.
مامان،همیشه گلدان های رنگ به رنگ می گذاشت روی بالکن. همسایه ها عاشق گل های مامان می شدند.
می آمدند دم درب خانه مان و می گفتند:” میشه تخم گل ازتون بگیریم؟”
.
مامان می گفت: “یه توک پا صبر کنید.”
.
همسایه ها با گل یا شاخه یا تخم گل از خانه ی ما می رفتند.
.
همه اش مال همان “توک پا”بود. آدم برای شادی پراکنی،برای گل افشانی مگر چه می خواهد؟! اینکه یک توک پا برود توی خودش و برگردد.
.
یک “توک پا” صبر کنید