حامیان ما
حمایت می‌کنیم

کمک به کودکان سرطانی

خط خطي

خواب هایت می روند... نخ ببندشان

این باید پوستر فیلم من باشد.
اسم فیلمم بود“ خواب هایت می روند. نخ ببندشان…“
.
بعد بچه ها آمدند. رو به رویم نشستند و خواب های کوچک شان را تعریف کردند. .
یکی شان توی خواب از درخت های ارغوانی بالا می رفت. .
یکی شان یک گربه ی بنفش داشت که با هم دو تایی توی یک ستاره ی پنج ضلعی زندگی می کردند.
.
یکی شان هم خواب بادکنک هایی را می دید که با آن ها تا طبقه ی پنجم ساختمانشان رفته بود اما صبح که بیدار شده, خبری از بادکنک ها نبود. می گفت همه ی بادکنک ها توی کوچه افتاده بودند. چند تایی شان هم به شاخه های درخت همسایه، گیر کرده بودند.
.
.
Falling from a sweet dream of a child…
I was saying that those bladders…
.

 — in Hoboken.

یک نظر بگذارید