جایی شروع می شود…
اولین نگاه…
اولین دیدار…
اولین احساس…
و همیشه فرو می برد ما را،
در قعر خودش؛
زمان…
و هر شروعی را پایانی ست…
آخرین نگاه…
آخرین دیدار…
آخرین احساس…
.
.
پ.ن:
تمام شد..؛
شور بی قاعده ی عاشقی…
بزرگ شده ای و حال،
باید به آستانه ی قدم زدن زنی چهل ساله،
در حوالی بیست و سه سالگی ات نزدیک شوی!
i really like it.. love it when im thinking about end of 23years old in front of 40 years old.. so complex matter
شبیه زندگی منه…
شایدم نویسنده برای من نوشته…