حامیان ما
حمایت می‌کنیم

کمک به کودکان سرطانی

پرونده‌ي سياه

 10748011-md

-         من ارده را… قدرتمند برخاستن را…

عزم جزم کردن را…

نقطه گذاشتن بر اندیشه های باطل را…

از  کسی آموختم که خود در انتهای زندگی بود،هر روز…

هر روز بیدار می شد و مرگ می کرد به جای زندگی…

او در انحنای مرگ و زندگی ایستاده بود و ترانه های مرگ را بلند  بلند زمزمه می کرد و مجنون صفتانه می خندید…

او،ادامه را،زنده ماندن را در من نشاند..

او که انشعاب فوران های رودخانه ی مرگ بود…

نوشته ی راضیه مهدی زاده

از مجموعه ی خواب هایت می روند

یک نظر بگذارید