نوشته های با برچسب ‘داستان زندگی نوشته و عکس از راضیه مهدی زاده’
درحالیکه نخ های سفید لباس سپهر را از اطراف دکمه ی پیراهنش با دندان می کندم،انتظار می کشیدم.
وقتی داشتم مانتوی سفید بته جقه دار مهتاب را نگاه می کردم،انتظار می کشیدم.
وقتی نقل ها را مشت کرده بودم و مواظب بودم تا از دستم بیرون نریزد،انتظار می کشیدم.
گل های یاس همسایه از دیوار،خودشان را به خانه ی ما رسانده بودند.
همان موقع هم فکر میکردم،این یعنی تو برمی گردی.
نوبت قرصی دیگر بود.
خداکند بعد از این قرص هم تو برگردی.
#بخشی از#داستان یک کیلو ماه
.
.
۴th episode of “This is life”
How old would you be if you didn’t know how old you are?
.