حامیان ما
حمایت می‌کنیم

کمک به کودکان سرطانی

نوشته های با برچسب ‘کتاب موخوره نوشته ی راضیه مهدی زاده’

 

موخوره کافه نادری

 

 

“رفتن “را می خواست.
“رفتن” را با همه ی اضلاع بی فرم و ناشناخته اش می خواست.
در گوگل سرچ کرد.
گوگل مپ را چندین بار چک کرد.
و جی پی اس،بهترین مسیرهای رفتن را نشانش داد.
“رفتن” یک فعل کش دار بود.
یک ایستگاه بود در گوشه ی غربیِ رودخانه.
.
” موخوره” رفته کافه نادری 
.

 — at Cafe Nadery – Manhattan.

web-large

هر روز در آن ساعت،صدای دف و نالش های کش داری برپا بود.

مراسم عارفانی بود با لباس هایی سبز… 

آن ساعت روز کسی نمی دانست،خورشید چه وظیفه ی سنگینی بر دوش دارد.

 هیچ کس از نانوشته های خورشید آگاه نبود اما آن ها یک به یک لباس سبز احرام بر تن می کردند و صدای دف و نالش های نی را فریاد می زدند.

آن ساعت روز مراسم عارفانه ای بود که گرد دست های طلایی خورشید انجام می شد .

و خورشید جاده ای بود برای رسیدن به درختی که فرسنگ ها دورتر از شیشه ی پنجره،زاهدانه

 می زیست.

درخت پر بود از خزه های سبزی که در طول سال ها بر او پیچیده بود.

بافته هایی از دست اندازی گیاه در ساعت خورشید…

پیچک هایی سبز…

دست هایی که گره وصل است به ساعت نور…

.

.

هیچ کس اما گیاهان و دین شان را جدی نمی گرفت.

هیچ کس پیامبر سبز ساقه را که درد قد کشیدن با جامه ای کهنه را تحمل می کرد نمی دانست.

و پنجره،واسطه ی وحی بود و معبدگاه عارفانه ی سلوک تا رسیدن به تمنای سبز برگ ها…

این قصه آن قدر کش دار بود که تمام دیوارها و پنچره های خانه را می پوشاند.

 خورشید بارها چرخید گرچه آدم ها ثابت کرده اند،خورشید ایستاده و مسکون و بی حرف است اما قصه ی خورشید و گیاه،چرخشی مدور بود.

.

.

و عاقبت،روزی انسانی رد شد.

 پنجره را کنار زد و در سکوت و تاسف،گلدان زرد و طلایی را با خود برد.

آن ها شنیده بودند آدم ها از دردهای زیادی از جمله خطای چشم رنج می برند اما نمی دانستند رسیدن را مرگ می پندارند.

——————————

 دف در گلدان از مجموعه داستان مینی مال”موخوره”

نوشته ی راضیه مهدی زاده

تولد ریحانه

پسرک اشعارش را فرستاده بود. همان جوری شدم که طبعا یک روز پدر شده بود. چند ساله بودم؟ کوچک؟ کودک؟ او اما بزرگ بود پس من کوچک بودم. او همیشه برزگ بود پس من همیشه کودک بودم.
دادم دستش. گردنم را صاف کردم. هنوز روزهای بلوغ بود. پس حتم دارم گردنم مثل یک زرافه صاف شد. شاید هم کمی متمایل به کج شد.
زرافه،گردنش را کشید. زرافه هنوز بینی بزرگی داشت.زرافه اصلا پیشانی نداشت. زرافه هیچ جا را نمی دید.دنیایش همان دفتر ۶۰برگی بود که از دادنش به دست دیگری،که از خواندنش برای دیگری،که از نشان دادنش به دیگری هم می ترسید.نه از آن ترس ها. نه… زرافه آنقدر گردنش بلند بود که از آن ترس ها نداشته باشد.که دنیا را با همان گردن بلند و کشیده اش از بالا به پایین نگاه کند.ترسش اما از دزدیده شدن و زخم و ترک برداشتن دفتر بود. ترسش از آن کلمه های جوهری بود که شیشه ی نازک دلشان نشکند یک وقتی. نریزند جوهرها.ترک برندارند نقطه ها…
با همه ی ترسش،گردنش را اما صاف کرده بود و رو به روی پدر ایستاده بود و پدر هم منتظر بود که شاهکار را به دست دوست شاعرش بسپارد.
زرافه اما آنقدر جوان بود،آنقدر بینی اش بزرگ بود که نمی دانست همه ی زرافه ها یکی یکدانه از آن دفترها و یکی یک لحظه از آن ناب های گردن درازکُن داشته اند.
زرافه می دانست که آقای شاعر حتما خواهد گفت:” اوه آقای پدر،زرافه ی شما یک نابغه ی کامل است.حیف نشود یک وقتی…”
زرافه هم در هوای آزاد و میان لکه های نارنجی پوستش نشست و منتظر پدر شد تا بیاید و بگوید:” باورم نمی شه تو این همه.. این همه.. این همه…” و بغض و غرور و فخر و مباهات اجازه ی ادامه را به آقای پدر ندهد.
آمد.
آقای پدر آمد. آن شب هیچ نگفت. فردا شب هم هیچ نگفت.شب های دگر هم هیچ نگفت. 
زرافه هم پوست انداخت و بعد از سال ها دگردیسی تبدیل یه یک کوالای بنفش شد. 
کوالای بنفش،امروز فکر می کند آقای پسربچه چقدر بینی بزرگی دارد. چقدر جوش های نامرتبی دارد. چقدر گردن زرافه وار درازی دارد.

.

.

زرافه و کوالای بنفش نوشته ی راضیه مهدی زاده

موخوره. عکس ریحانه

موخوره چسبناک است و مرطوب… با خودش جنون حمل می کند.

موخوره نه مو است و نه چیزی غیر از مو…

چیزی ست بین ماندن و رفتن…

 بین وجود و عدم…

 بین سکوت و نگاه…

کتاب موخوره،مجموعه ی نوزده داستان مینی مال می باشد. داستان هایی از جمله زخم از خون انار،سیمرغ چوب کبریت،دف در گلدان،کاشتن چشم بچه آهو،کوچه ی منحنیِ بازو و…

اسامی داستان ها،خود،نشانی ست از داستان کوتاهی دیگر. گواینکه داستان مینی مال، خود را با داستانکی چند کلمه ای و کوتاه آغاز می کند.در هریک از نام ها که تلفیقی از دو سه کلمه می باشد،گرایش به مینی مال و کوتاه گرایی بر پایه ی مفاهیمی غنی تر از اطاله ی کلام دیده می شود.

ویژگی دیگر کتاب،نوعی آشنایی زدایی ست.آشنایی زدایی که به عنوان جز لاینفک مینی مالیسم مطرح است در این مجموعه نیز به خوبی دیده می شود.در این کتاب،نگاه تازه ای به پدیده های آشنا وجود دارد. به نوعی با رویکردی جدید،پدیده های آشنا،ناآشنا شده و تغییر هویت داده اند.به عبارت دیگر،برداشت تازه و غیرآشنا از چیزهای آشنا و کهنه شده،این ویژگی  را در مجموعه داستان های مینی مال این کتاب،پوشش می دهد.در بخشی از معرفی کتاب آمده است،تا به حال انار چله نشین دیده اید؟ تا به حال به سیمرغ هایی که از جان چوب کبریت هایمان پر می کشند،دقت کرده اید؟ بازو را چطور؟ توی کوچه ی منحنی بازو چندبار قدم زده اید؟ صدای پدر،پسر و روح القدس را چند بار در نبض ثانیه و دقیقه و ساعت شنیده اید؟

فرار از روزمرگی به وسیله ی روزمرگی نیز از دیگر ویژگی های این کتاب است.این نوع نگاه به رخدادهای تکراری،اشیای بارها دیده شده و چیزهایی که هرگز تازه و جدید نیستند،خواستار نوعی بداعت برای به وجود آوردن خلاقیت نیست بلکه از خلاقیت و نوع نگاه برای به وجود آوردن بداعت استفاده می کند.

رازآلود بودن و نوعی از روابط پیچیده و ابهام در هریک از داستان ها حضور دارد. ابهامی که از ابتدای داستان جهت پدیداریِ یک راز قدم می گذارد و در انتهای داستان پرده از آن راز برمی دارد.این رازها گاهی ریشه های عرفانی دارند. گاهی ریشه در زندگی مادی و خاکی ما دارند،گاهی ریشه ای فلسفی را دنبال می کنند و گاهی از نگاهی احساسی نشات می گیرند.

در این کتاب و هر یک از داستان ها نوعی تصویرسازی نیر دیده می شود.فضاسازی صحنه های کوتاه این داستان های مینی مال با زیردستی صورت گرفته است و این نگاره های تصویری به معمایی کردن داستان ها کمک کرده است. هر یک از داستان ها با وجود کوتاهی و فرصت کمی که برای شاخ و برگ دادن به خود دارند از ابتدا معمایی را شروع می کند و در انتها به طور ضمنی،معما حل شده است.

 

متین شکرانی

——————

معرفی کتاب موخوره نوشته ی راضیه مهدی زاده

نشر کتاب کوله پشتی

پخش مرکزی کتاب موخوره:

انقلاب. ابتدای کارگر جنوبی. کوچه ی مهدی زاده. پلاک ۷٫واحد۲

سفارش پستی

۰۲۱-۶۶۵۹۴۸۱۰